لست آو آس فصل ۲ قسمت ۳: سوگی که شعله‌ور نشد یا آتشی زیر خاکستر؟ | نقد و بررسی کامل

خب خب خب، رسیدیم به قسمت سوم از فصل دوم سریال پر سروصدای لست آو آس! بعد از شوک و بهت قسمت قبلی و اون اتفاق تلخی که برای همه‌مون مثل یه پتک سنگین بود، طبیعیه که منتظر باشیم ببینیم الی، دینا و بقیه چطور می‌خوان با این فاجعه کنار بیان و مسیرشون رو ادامه بدن. قسمت سوم، با اسم «دوستت دارم» (Longing)، دقیقاً می‌خواد به همین موضوع بپردازه: به سوگواری، به خشم فروخورده و به بذرهایی که برای انتقامی بزرگ کاشته می‌شن. اما آیا این قسمت تونست حق مطلب رو ادا کنه و ما رو با خودش همراه کنه؟ بیاید با هم یه گپ خودمونی بزنیم و این قسمت رو زیر ذره‌بین ببریم.

زخم عمیق: الی و سوگواری برای جول

این قسمت رو می‌شه یه جورایی قسمت «پسا-جول» دونست. انگار دنیای سریال بعد از رفتن جول وارد یه مرحله جدید شده و همه چیز تحت تأثیر این فقدان بزرگه. تمام حس و حال این قسمت شاید توی یه تصویر خلاصه بشه: اون جعبه‌ای که از جول برای الی به یادگار مونده.

جعبه خاطرات و نمادها

وقتی الی در جعبه رو باز می‌کنه، با چند تا چیز خیلی مهم روبرو می‌شیم که هرکدوم یه دنیا حرف دارن. اول از همه، اون ساعت شکسته معروف جول که از فصل اول یادگار سارا بود و حالا انگار نمادی از خود جول شده. دیدن این ساعت مثل یه مهر تأیید می‌مونه روی حرف تامی که می‌گفت سلام و عشقش رو به سارا برسونه. انگار جول بالاخره به آرامش رسیده و پیش دخترش رفته. از این به بعد، هر ساعتی که توی سریال ببینیم، ناخودآگاه یاد جول می‌افتیم و این یه بازی روانی هوشمندانه از طرف سازنده‌هاست.

کنار ساعت، لباس‌های جول هستن. لباس‌هایی که بوی خاطرات و امنیت گذشته رو میدن و حالا فقط حسرت و سوگواری رو زنده می‌کنن. و زیر همه این‌ها، یه اسلحه. اسلحه‌ای که نماد خشونت بی‌پایان دنیای لست آو آسه و مهم‌تر از اون، فریاد انتقامیه که توی وجود الی داره شکل می‌گیره و منتظر یه جرقه است. این جعبه کوچیک، مثل یه نقشه راه، تمام احساسات متناقضی که الی و احتمالاً ما به عنوان بیننده در این قسمت تجربه می‌کنیم رو نشون میده: غم، خشم، یادآوری گذشته و میل به انتقام.

پیچیدگی سوگ الی

غم الی برای جول فقط یه ناراحتی معمولی نیست، خیلی عمیق‌تره. اون علاوه بر نفرتی که از قاتل‌های جول داره، از دست خودش هم خیلی عصبانیه، چون آخرین باری که جول رو دید باهاش دعوا کرده بود. این عذاب وجدان داره داغونش می‌کنه، مخصوصاً که بعد از کلی تلاش برای نزدیک شدن به جول، درست قبل از مرگش داشت ازش فاصله می‌گرفت، با اینکه ته دلش می‌دونست چقدر بهش نیاز داره. همین حس گناه باعث شده خشم و میلش به انتقام خیلی شدیدتر بشه.

قهوه، یادگاری از دنیای گمشده

یه نکته جالب دیگه که توی این قسمت می‌بینیم، گذاشتن یه فنجون قهوه توسط الی روی قبر جوله. شاید اولش ساده به نظر بیاد، اما قهوه برای جول خیلی بیشتر از یه نوشیدنی بود. از همون اول سریال، جول رو همیشه با قهوه می‌دیدیم. حتی توی اون فلش‌بک‌ها به دنیای قبل از آخرالزمان، سارا بهش گیر می‌داد که به جای قهوه ویتامین C بخوره. جول همیشه یه ماگ قهوه، که به نظر الی بدمزه میومد، دستش بود و با لذت می‌خوردش.

قهوه توی دنیای نابود شده لست آو آس، نماد کوچیکی از زندگی عادی و زیبای گذشته است. نماد خونه، خانواده، امنیت و چیزهایی که دیگه وجود ندارن. گذاشتن قهوه روی قبر جول، بدون اینکه الی کلمه‌ای حرف بزنه، یه جور ادای احترام عمیق و شخصی از طرف اونه. انگار داره به جول می‌گه «می‌فهمم چی برات با ارزش بود» و شاید هم داره قول میده که راهش رو ادامه بده و انتقامش رو بگیره. جالب اینجاست که الی فقط وقتی تصمیم قطعی برای رفتن به سیاتل و گرفتن انتقام می‌گیره، حاضر می‌شه سر مزار جول بره. تا قبل از اون، انگار روی دیدن سنگ قبرش رو هم نداشته.

جکسون در دوراهی: انتقام یا بخشش؟

یکی از بخش‌های مهم این قسمت، جلسه‌ایه که توی شورای شهر جکسون برگزار می‌شه تا تصمیم بگیرن باید برای انتقام جول وارد عمل بشن یا نه. آیا باید یه گروه ۱۶ نفره رو به دل خطر، یعنی سیاتل، بفرستن؟

جلسه شورای شهر و صداهای مخالف

توی این جلسه، بحث‌های جالبی درمی‌گیره. ریچل، یکی از اعضای شورا، حرف منطقی و دردناکی می‌زنه. می‌گه: «مگه فقط جول مرده؟ ما تو این سال‌ها کلی آدم از دست دادیم. من خودم خواهرم رو از دست دادم. حالا می‌خواید ۱۶ نفر دیگه رو بفرستید که معلوم نیست چند نفرشون سالم برگردن، فقط برای انتقام؟ این کار اشتباهه.» حرفش کاملاً منطقیه و هزینه سنگین انتقام رو یادآوری می‌کنه. یه نفر دیگه هم بحث بخشش رو پیش می‌کشه: «چرا نباید انتقام بگیریم؟ چون نباید بگیریم! ببخش تا بخشیده بشی.» به نظر می‌رسه این دیدگاهیه که خود سازنده‌های سریال هم بهش تمایل دارن و شاید در نهایت بخوان به این نتیجه برسن که راه درست، همین بخشش بوده.

اما الی چی؟ الی که ذاتاً آدم آروم و منطقی‌ای نیست، توی این جلسه یه متن از قبل آماده شده رو می‌خونه که خیلی به شخصیت واقعیش نمی‌خوره. معلومه که داره سعی می‌کنه با استفاده از کلماتی مثل «ما» و «جامعه»، ماریا (رئیس شورا) و بقیه رو تحت تأثیر قرار بده تا با رفتنش موافقت کنن. گیل، دوست دختر تامی، هم خوب مچش رو می‌گیره و بهش می‌گه دروغگو! چون الیِ واقعی باید توی اون جلسه فریاد می‌زد و می‌گفت باید همین الان راه بیفتیم و انتقام بگیریم. این نشون می‌ده که الی چقدر زیر فشار این غم و خشمه و حتی حاضره برای رسیدن به هدفش نقش بازی کنه.

ست؛ ناجی غیرمنتظره یا گرگی در لباس میش؟

حالا نوبت رسید به شخصیت جنجالی این قسمت: ست! همون مردی که توی قسمت اول به‌خاطر توهین به الی، از جول کتک خورد. وقتی ست بلند می‌شه و با حرارت از لزوم انتقام گرفتن حرف می‌زنه، اولین فکری که به ذهن خیلی‌ها میاد (و کاملاً منطقی به نظر می‌رسه) اینه که این آدم قطعاً نقش منفی داستان رو بازی می‌کنه.

چرا؟ چون کسی که خودش از جول و الی دل‌خوره، چرا باید اینقدر مصر باشه که انتقام قاتل‌های جول رو بگیره؟ به نظر میومد داره آتیش بیار معرکه می‌شه و الی و دینا رو به سمت یه مسیر تاریک و خطرناک هل می‌ده. شاید می‌خواد با این کار، به طور غیرمستقیم، انتقام خودش رو از الی بگیره.

چند وقت بعد، نیل دراکمن، یکی از خالقای اصلی بازی، توی یه مصاحبه‌ی پر از احساس گفت: «وقتی این سکانس رو خوندم، زدم زیر گریه!» بعدش کلی از کریگ مازن، شورانر سریال، تعریف کرد و گفت این صحنه به‌خوبی نشون می‌ده که آدم‌ها چقدر پیچیده‌ان؛ همون کسی که قبلاً با الی بدرفتاری کرده بود، حالا وایساده کنار اون و دینا و می‌خواد کمکشون کنه.

سفر به سیاتل: آغاز مسیر تاریک

بالاخره الی و دینا، با کمک (یا شاید نقشه؟) ست، راهی سیاتل می‌شن. شهری که حالا مقر اصلی گروه WLF (جبهه آزادی‌بخش واشنگتن) یا همون «ولف‌ها» (گرگ‌ها) ست؛ گروهی که ابی و دوستاش عضوش بودن.

الی و دینا؛ عقل و احساس در کنار هم؟

توی این سفر، دینا نقش مکمل الی رو بازی می‌کنه. اگه الی نماد احساسات خام، خشم و هیجانه، دینا سعی می‌کنه نماینده عقل و منطق باشه. اون تلاش می‌کنه شرایط رو متعادل کنه و نذاره الی با کله‌شقی خودش رو به کشتن بده. دینا کسیه که حواسش به نقشه، به آذوقه و به خطرات احتمالی هست.

الی و دینا از طریق چند منبع به اطلاعات ولف‌ها رسیدن: حرف‌های نصفه‌نیمه‌ی ابی قبل از بیهوش کردن دینا و توضیحاتی که یوجین—همون پیرمردی که جول کشته بود—قبلاً بهشون داده بود. اون‌ها فهمیدن که یه گروه شبه‌نظامی توی سیاتل فعالیت می‌کنه، با فدرا درگیر بوده و لوگویی به شکل گرگ استفاده می‌کنه.

رویارویی با نشانه‌های دشمن

در مسیرشون به سیاتل، الی و دینا به بقایای یه گروه دیگه برخورد می‌کنن که به طرز وحشیانه‌ای قتل عام شدن. این گروه، که به نظر می‌رسه یه فرقه مذهبی خاص بودن (با صورت‌های خط‌خطی و استفاده از سوت‌های معنادار برای ارتباط)، دشمن ولف‌ها بودن. الی با دیدن این صحنه، سریع نتیجه می‌گیره که این کار ولف‌هاست و همین موضوع، عزمش رو برای مقابله با اون‌ها جدی‌تر می‌کنه. انگار این صحنه، خشمش رو بیشتر شعله‌ور می‌کنه و به انتقامش معنای بیشتری می‌ده. حتی با اینکه ما به‌عنوان بیننده می‌دونیم اون گروه قبل از کشته شدن، در حال فرار از دست ولف‌ها بودن، ولی الی هیچ اطلاعی از این ماجرا نداره.

4o این اتفاق بیشتر مثل یه تلقین ذهنی برای الی عمل می‌کنه تا بتونه با قدرت بیشتری مسیر انتقام رو ادامه بده.

آیا این سفر زیادی نوجوانانه نیست؟

و اما می‌رسیم به یکی از انتقادهای اصلی که به این قسمت (و شاید تا حدی به این فصل تا اینجا) وارده: رابطه و حس و حال الی و دینا در این سفر پرخطر. راستش رو بخواین، اونجور که باید و شاید، حس خطر و جدیت این مأموریت خودکشی‌وار به بیننده منتقل نمی‌شه. خیلی وقت‌ها، تعاملات بین الی و دینا بیشتر شبیه کل‌کل‌ها و بازیگوشی‌های دو تا نوجوانه تا دو نفر که دارن به قلب قلمرو دشمن می‌رن.

به خصوص بازی ایزابلا مرسد در نقش دینا، یه جاهایی یه کم لوس و حتی شاید رو مُخ به نظر میاد. اون حالت خاصی که دائماً به لب‌هاش می‌ده، یه کم تصنعی به نظر می‌رسه و حتی توی کات‌های مختلف و تغییر زاویه دوربین، این حالت حفظ نمی‌شه (راکورد نداره)، که نشون می‌ده بیشتر یه ادای آگاهانه است تا یه ویژگی طبیعی شخصیت. این حس و حال تینیجری، باعث می‌شه سختی و تاریکی مسیری که در پیش دارن، یه کم کمرنگ بشه و نتونیم اون‌طور که باید، جدیت موقعیت رو باور کنیم.

کند، اما ضروری؟ نگاهی به ریتم قسمت

یکی دیگه از نقدهایی که به قسمت سوم می‌شه وارد کرد، ریتم کند و آرام اونه. برخلاف قسمت دوم که پر از تنش، اکشن و خشونت بود، این قسمت به مراتب آروم‌تر پیش می‌ره و بیشتر روی شخصیت‌پردازی و زمینه‌چینی برای اتفاقات بعدی تمرکز داره.

قسمت «کاشت» در برابر «برداشت»

سریال لست آو آس، چه در فصل اول و چه تا اینجای فصل دوم، معمولاً از الگوی «کاشت» و «برداشت» پیروی می‌کنه. یعنی یه بخش از داستان به زمینه‌چینی، معرفی شخصیت‌ها و انگیزه‌ها اختصاص داره (کاشت)، و بخش بعدی تنش‌ها رو به اوج می‌رسونه، درگیری‌ها و اتفاقات اصلی رو رقم می‌زنه (برداشت).

4o قسمت اول این فصل، کاشت بود (عزیزتر کردن جول و معرفی دنیای جدید). قسمت دوم، برداشت بود (حمله و مرگ جول). این قسمت سوم هم دوباره یه قسمت کاشت محسوب می‌شه که داره ما رو برای قسمت‌های پرهیجان‌تر بعدی آماده می‌کنه.

اما مقایسه این قسمت کاشت (سوم) با قسمت کاشت اول فصل، نشون می‌ده که قسمت سوم به مراتب ضعیف‌تر و کم‌کشش‌تر از قسمت اول بود.

نتیجه‌گیری

تمرکز اصلی این قسمت روی سوگواری الی، پیچیدگی‌های احساسی اون و تصمیم سرنوشت‌سازش برای انتقام بود. نمادپردازی‌ها، مثل جعبه یادگاری‌ها و قهوه، نکات جالبی رو به داستان اضافه کردن.

اما از طرف دیگه، ریتم کند، عدم پرداخت کافی به عمق سوگواری و انتقام‌جویی الی و همچنین حس و حال نه چندان جدی سفر الی و دینا، باعث شد این قسمت برای بعضی‌ها (از جمله من) کمی ناامیدکننده باشه و اون کشش و درگیری احساسی لازم رو ایجاد نکنه.

باید منتظر موند و دید که آیا قسمت‌های بعدی می‌تونن این حس رخوت رو جبران کنن و ما رو دوباره با قدرت به دنیای بی‌رحم و جذاب لست آو آس برگردونن یا نه. فعلاً که کمی حس «شُل و وِل» بودن به آدم دست می‌ده، ولی امیدمون رو از دست نمی‌دیم! شما چی فکر می‌کنید؟ این قسمت رو دوست داشتید؟

خیلی مخلصیم و تا بررسی قسمت بعدی، مراقب خودتون باشید!

سوالات متداول

۱. چرا ساعت جول برای الی اینقدر مهم بود؟

ساعت جول در اصل یادگار دخترش سارا بود که در ابتدای شیوع بیماری کشته شد. این ساعت برای جول نمادی از گذشته و عشقش به دخترش بود. برای الی، این ساعت حالا نمادی از خود جول و ارتباط عمیقی است که با هم داشتند. همچنین یادآور اینه که جول بالاخره پیش دخترش به آرامش رسیده.

۲. جلسه شورای شهر جکسون درباره چه بود؟

این جلسه برای تصمیم‌گیری درباره این بود که آیا باید یه گروه از افراد جکسون برای انتقام گرفتن از قاتلان جول (گروه WLF در سیاتل) فرستاده بشن یا نه.

۳. گروه WLF و گروه مذهبی که دیدیم چه کسانی هستند؟

WLF یا «ولف‌ها» (جبهه آزادی‌بخش واشینگتن) یک گروه شبه‌نظامی بزرگ و مجهز در سیاتل هستند که ابی و گروهش عضو آن بودند.

۴. چرا منتقد از رابطه الی و دینا در این قسمت انتقاد کرد؟

منتقد حس می‌کرد که با وجود خطرناک بودن سفرشان به سیاتل، رفتار و تعاملات الی و دینا بیش از حد نوجوانانه و بازیگوشانه است و جدیت لازم برای چنین موقعیتی را ندارد.

۵. آیا شخصیت «ست» واقعاً می‌خواست به الی کمک کند یا نقشه دیگری داشت؟

در سریال، ست به الی و دینا کمک می‌کند و تجهیزات می‌دهد. سازندگان سریال (نیل دراکمن و کریگ مازن) گفته‌اند که قصدشان نشان دادن پیچیدگی شخصیت ست بوده که با وجود سابقه بدش، در اینجا از الی حمایت می‌کند.

نمایش بیشتر

مدیریت

سلام! من رضا محمودشاهی هستم، نویسنده این مقاله. امیدوارم مطالب براتون مفید و جالب بوده باشه! 😊 اگر سوال یا نظری دارید، خوشحال می‌شم که با من در میون بذارید. همیشه آماده‌ام تا جواب بدم و بحث‌های جالبی با هم داشته باشیم. به امید دیدار در مقاله‌های بعدی! 💬

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا