بررسی دقیق و تحلیل قسمت اول فصل دوم سریال The Last of Us: سفری به عمق پنهانکاری، استقلال و آسیب‌های التیام نیافته

سریال “The Last of Us” به سرعت جایگاه خود را به عنوان یکی از بهترین اقتباس‌های ویدیویی در تاریخ تلویزیون تثبیت کرده است. این سریال نه تنها به دلیل وفاداری به داستان اصلی بازی محبوب، بلکه به دلیل عمق بخشیدن به شخصیت‌ها، پرداختن به مضامین پیچیده و استفاده هنرمندانه از زبان بصری مورد تحسین قرار گرفته است. در این مقاله، قصد داریم تا قسمت اول از فصل دوم این سریال را به طور دقیق مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. تمرکز ما بر روی مفاهیم کلیدی همچون پنهانکاری، استقلال، آسیب‌های التیام نیافته و نقش آن‌ها در شکل‌گیری روابط بین شخصیت‌ها، به ویژه رابطه پرتنش بین جوئل و الی خواهد بود. همچنین، به معرفی شخصیت جدید ابی و انگیزه او برای انتقام خواهیم پرداخت و نگاهی دقیق‌تر به دنیای پساآخرالزمانی جکسون و تهدیدهای پیش روی آن خواهیم انداخت.

بازگشت به دنیای The Last of Us: مروری بر فصل اول و شروعی پرالتهاب

ادامه‌ی مسیر: از دروغ تا آغاز فصلی جدید

قسمت اول فصل دوم دقیقاً از همان نقطه‌ای آغاز می‌شود که فصل اول به پایان رسید: دروغ جوئل به الی. جوئل به الی اطمینان می‌دهد که تمام حرف‌های او در مورد مصونیتش حقیقت دارد و او فایرفلای‌ها را نکشته است. این دروغ، که به منظور محافظت از الی گفته شده، بذر ناآرامی و بی‌اعتمادی را در رابطه‌ی بین آن‌ها می‌کارد. پنج سال از آن زمان می‌گذرد و در عنوان ابتدایی قسمت، نام “روزهای آینده” به چشم می‌خورد. این عنوان، به شکلی ظریف، به عواقب دروغ جوئل و تاثیر آن بر آینده‌ی رابطه‌اش با الی اشاره دارد.

الی: از دختری آسیب‌پذیر تا جنگجویی سرکش

الی در این فصل نه‌تنها پنج سال بزرگتر شده، بلکه شخصیتش هم دگرگون شده است. حالا او قوی‌تر، مصمم‌تر و آماده‌تر برای مقابله با دنیای خشن اطرافش ظاهر می‌شود. تجربه‌های تلخ فصل اول و واقعیت‌های بی‌رحم این جهان، درک تازه‌ای به او داده‌اند. اما چیزی که بیش از همه او را متحول کرده، خشم فروخورده‌ای است که از دروغ جوئل به دل گرفته؛ خشمی که در وجودش زبانه می‌کشد و رفتارش را شکل می‌دهد.

نکته‌ی قابل توجه در این قسمت، نوع مبارزه‌ی الی است که بر اساس رشته‌ی جوجیتسو طراحی شده است. این انتخاب، به خوبی با شخصیت الی همخوانی دارد. جوجیتسو به افراد با هیکل‌های کوچک‌تر این امکان را می‌دهد تا بر افراد با هیکل‌های بزرگ‌تر غلبه کنند و الی با استفاده از این مهارت، به دنبال اثبات استقلال و توانایی‌های خود است.

او با رفتارش به جوئل و دیگران نشان می‌دهد که می‌تواند به تنهایی از پس خودش برآید و نیازی به حمایت و ترحم دیگران ندارد. او می‌خواهد به شکار برود و خونش را جدا کند. با این حال، جوئل که از روی علاقه و نگرانی برای الی، سعی می‌کند او را کنترل کند، ناخواسته در مقابل خواسته‌های او قرار می‌گیرد.

صحنه‌ای که جوئل وارد اتاق الی می‌شود و چراغ را روشن می‌کند، نمادی از حمایت اوست. او از دیگران خواسته است که با الی سخت نگیرند و به او اجازه دهند به جای شیفت، به نگهبانی بپردازد. اما این حمایت، آخرین جرقه‌ای است که ظرفیت الی را پر می‌کند و او را به سمت توهین به جوئل در جمع سوق می‌دهد.

زبان بصری و فیلمنامه‌نویسی: قاعده‌ی “نشان دادن به جای گفتن”

سریال به جای اینکه به طور مستقیم به مخاطب بگوید که در دنیای پساآخرالزمانی زندگی می‌کند، با استفاده از نشانه‌های بصری و دیالوگ‌های ظریف، این موضوع را القا می‌کند.

برای مثال، در صحنه‌ای که جوئل نشسته است، نوع قاب‌بندی و قرارگیری او در میانه‌ی یک مخروبه، احساس ویرانی و نابودی را به مخاطب منتقل می‌کند. یا در صحنه‌ای دیگر، تامی به پسرش می‌گوید “چطوری کیلر؟” در دنیای عادی، این کلمه یک توهین محسوب می‌شود، اما در دنیای پساآخرالزمانی، قاتل بودن یک ارزش محسوب می‌شود، زیرا به معنای توانایی کشتن مبتلاها و محافظت از خود و دیگران است.

همچنین، در این قسمت شاهد هستیم که تراپیست مشروب می‌خورد و به جای پول، ماریجوانا می‌گیرد. این موضوع، به طور کنایه‌آمیزی، وضعیت غیرعادی و آشفته‌ی دنیای پساآخرالزمانی را به تصویر می‌کشد.

پنهانکاری: ریشه اصلی مشکلات و درون‌مایه‌ی اصلی قسمت اول

مسئله‌ی پنهانکاری، یکی از مهم‌ترین مضامین این قسمت است. دروغ جوئل به الی، روانشناس و مثالی که می‌زند، اشاره به این دارد که پنهان کردن حقیقت، می‌تواند منجر به بروز مشکلات و تنش‌های بیشتری شود.

در صحنه‌ای که روانشناس به جوئل می‌گوید “تو شوهر منو کشتی، پس من الان باید بهت بگم که ازت متنفرم. حالا که گفتم، فکر می‌کنم می‌تونم اوضاع رو بهتر کنم”، به اهمیت ابراز احساسات و بیان حقیقت، حتی اگر تلخ و ناخوشایند باشد، اشاره می‌کند. او به جوئل راهکار می‌دهد که اگر چیزی را پنهان می‌کند، آن را بگوید.

سپس دوربین به سمت جوئل می‌رود و از او می‌پرسد “چیکار کردی با الی؟” جوئل به یاد می‌آورد، اما ما گذشته را نمی‌بینیم. دوربین، نمای بسته‌ای از چهره‌ی جوئل را ثبت می‌کند؛ جایی که بازی درخشان بازیگر و موسیقی تأثیرگذار گوستاوو سانتاولایا، انفجار احساسات را به تماشاگر منتقل می‌کنند. جوئل درگیر مرحله‌ی انکار است؛ با تأکید می‌گوید: “من نجاتش دادم.” او تنها جنبه‌ی مثبت تصمیمش را می‌بیند و عمداً چشمش را بر پیامدهای منفی آن می‌بندد.

تا زمانی که جوئل نپذیرد که کار اشتباهی انجام داده است، رابطه‌اش با الی بهبود نخواهد یافت. همچنین، اگر الی نیز به جوئل بگوید که دروغ او را باور نکرده است، شاید راهی برای حل مشکلاتشان پیدا شود. خالقین سریال، ریشه اصلی مشکلات را در پنهانکاری و عدم صداقت می‌بینند.

معرفی ابی: شخصیتی جدید با انگیزه‌ی انتقام

در این قسمت، با شخصیت جدیدی به نام ابی آشنا می‌شویم. او یکی از اعضای سابق فایرفلای‌ها بوده و به دلیل قتل عامی که جوئل در بیمارستان انجام داده، عزادار است. او به سمت یکی از قبرها می‌رود و خشم و نفرت خود را نسبت به جوئل ابراز می‌کند.

سریال به خوبی انگیزه ابی برای انتقام را به مخاطب نشان می‌دهد. با این حال، میزان دقیق نفرت و تمایل او به انتقام‌گیری به طور کامل مشخص نیست. اما جمله‌ی “می‌کشیمش. جل رو می‌گه، ولی آروم آروم و آهسته می‌کشیمش” نشان‌دهنده‌ی عمق خشم و میل به انتقام اوست.

جکسون: شهری مجهز با خطرات پنهان

شهری که الی و جوئل در آن زندگی می‌کنند، جکسون نام دارد و به یک شهر مجهز و نسبتاً امن تبدیل شده است. ساکنان آن دیگر قربانی نیستند، بلکه شکارچی هستند و برای محافظت از خود، سازوکارهای مختلفی را ایجاد کرده‌اند.

نکته‌ی جالب در این قسمت، ساختار بازی‌گونه‌ی برخی از سکانس‌هاست. برای مثال، نحوه‌ی برخورد دینا و الی با کشتن مبتلاها، حس بازی و سرگرمی را به مخاطب القا می‌کند. این موضوع، نشان‌دهنده‌ی تبحری است که آن‌ها در این زمینه به دست آورده‌اند.

معرفی استاکر: مرحله‌ای جدید از ابتلا

در این قسمت، با نوع جدیدی از مبتلاها به نام استاکر آشنا می‌شویم. استاکرها، مرحله‌ی دوم ابتلا هستند و ویژگی‌های منحصر به فردی دارند. آن‌ها می‌توانند پنهان شوند، صبر کنند و سپس حمله کنند.

استاکرها، هم از حالت انسانی فاصله گرفته‌اند و هم هنوز ویژگی‌های انسانی خود را حفظ کرده‌اند. آن‌ها بینایی دارند و تعقیب‌کننده‌اند. رفتار آن‌ها هیولاگونه است، اما صدای انسانی‌شان، ماجرا را ترسناک‌تر می‌کند.

الی در صحنه‌ای به استاکر می‌گوید “بیا سمت من” و از واژه‌ی “ران” استفاده می‌کند. این موضوع، اشاره‌ای غیرمستقیم به این دارد که استاکرها، مرحله‌ی پیشرفته‌تری از رانرها هستند.

تهدیدهای پیش روی جکسون: ریشه‌های متصل و انتقام ابی

در سکانس پایانی قسمت، دو تهدید بزرگ برای جکسون به تصویر کشیده می‌شود. اولین تهدید، نفوذ ریشه‌های متصل به مبتلاهاست که از طریق لوله‌های مسدود شده و ریشه‌های دوبونده فاضلاب، می‌توانند لوکیشن را پیدا کنند. دومین تهدید، نفوذ ابی و دیگرانی است که برای انتقام از جوئل، به دنبال او می‌گردند و جکسون را پیدا کرده‌اند.

ماریا در اوایل قسمت به جوئل می‌گوید که “این پنجره دیگه تحمل نگه داشتن این سرما رو نداره و دیگه دو نمیاره.” این جمله، اشاره‌ایست به اتفاقاتی که در پیش است و خطراتی که از مرزهای محافظت‌شده عبور خواهند کرد.

تامی در صحنه‌ای می‌گوید که “مسئله‌ی ما ۶ تا مبتلا نیست که ما باید نگران گله بودن این‌ها شیم. اگه گله شدن، بله، خطرناکه.” این جمله، به اهمیت ریشه‌های متصل و توانایی آن‌ها در جذب تعداد زیادی از مبتلاها به سمت جکسون اشاره دارد.

اختلاف نسل‌ها و تمایل به استقلال: درون‌مایه‌ی عمیق قسمت اول

در ظاهر، قسمت اول فصل دوم سریال “The Last of Us” داستانی درباره‌ی بقا در دنیای پساآخرالزمانی، انتقام و خطرات پیش روی یک شهر امن را روایت می‌کند. اما در عمق این داستان، مضامین مهم‌تری همچون اختلاف نسل‌ها، تمایل به استقلال و آسیب‌های التیام نیافته نهفته است.

فرزندان پس از بلوغ معمولاً به‌خاطر دو دلیل اصلی نسبت به والدینشان خشمگین می‌شوند: از یک‌سو، انسان به‌طور طبیعی میل به استقلال دارد و از سوی دیگر، بسیاری از کودکان در گذشته از والدین خود آسیب دیده‌اند. این آسیب‌ها اغلب ریشه در رفتارهایی مثل پنهانکاری، نبود صداقت یا ناتوانی والدین در برقراری ارتباط مؤثر دارند.

والدین نیز ممکن است به دلیل سرسختی و غرور، حاضر به پذیرش اشتباهات خود و برقراری ارتباط صادقانه با فرزندان خود نباشند. این موضوع، می‌تواند منجر به بروز رفتارهای تهاجمی و غیرارادی در فرزندان شود و آن‌ها را دچار خشم، خشونت و سرکشی کند.

نتیجه‌گیری:

قسمت اول فصل دوم سریال “The Last of Us” یک شروع پرالتهاب و جذاب است که با پرداختن به مضامین پیچیده و استفاده هنرمندانه از زبان بصری، مخاطب را به عمق داستان می‌برد.
دروغ جوئل، تمایل الی به استقلال، انگیزه ابی برای انتقام و خطرات پیش روی جکسون، همگی در این قسمت به خوبی معرفی می‌شوند و زمینه‌ی اتفاقات آینده را فراهم می‌کنند.
این سریال، نه تنها یک داستان پساآخرالزمانی هیجان‌انگیز است، بلکه یک بررسی عمیق از روابط انسانی، آسیب‌های روانی و تلاش برای بقا در دنیایی بی‌رحم و بی‌قانون است.

نمایش بیشتر

مدیریت

سلام! من رضا محمودشاهی هستم، نویسنده این مقاله. امیدوارم مطالب براتون مفید و جالب بوده باشه! 😊 اگر سوال یا نظری دارید، خوشحال می‌شم که با من در میون بذارید. همیشه آماده‌ام تا جواب بدم و بحث‌های جالبی با هم داشته باشیم. به امید دیدار در مقاله‌های بعدی! 💬

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا